کوچه پس کوچه های شام- قشم
خدایا مراان ده ک مراان به
خدایا مراان ده ک مراان به
پنجشنبه 96/07/06
? #ثقلین
⭕️ خوشبختی از زبان حضرت رسول
?پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم:
?به وسيله من هشدار داده شديد و به وسيله علي عليه السلام هدايت ميابيد و به وسيله حسن عليه السلام احسان ميشويد و به وسيله حســـين عليه السلام خوشبخت ميشويد و بدون او بدبخت.
? بدانيد كه حسين دري از درهاي بهشت است،هركس با او دشمني كند،خداوند بوي بهشت را بر او حرام ميكند.
? البرهان في تفسيرالقرآن ج٣ ص٢٣٢
پنجشنبه 96/07/06
▪️تکرار دوباره تنهاترین سردار
بیشتر از سنش چالاک و جسور به نظر می رسید. با آن هیبت هاشمی در زره و کلاه خود و دستار سبزش به مثابه شیر جوانی می ماند که رجز دشمن زبون را تاب نمی آورد.
نزد عمویش رفت، با احترام سلام کرد، بر گونه اش سرخی غیرت هاشمی نشسته بود.
نگاه هایشان درهم گره خورد، گویی از نگاه هم حرف هم را می فهمیدند.
از عمو اجازه کارزار خواست. حسین(ع) مکث کرد.
قاسم بازوبندی را که داشت به حسین داد.
کمی بعد حسین تقریر بر بازوبند را خوانده بود…
کسی نفهمید پیام حسن(ع) برای برادر چه بود که آنچنان حسین را از خود بیخود کرد، زمانی به سکوت و اشک گذشت.
و حال، قاسم بود که در میان اهریمنان سپاه یزید شمشیر می چرخاند…
این که چطور شجاعت از خود نشان می داد و از مرگ نمیهراسید، بند بند تن دشمنانش را به وحشت میانداخت.
همگان دیدند عمر سعد شمشیر بر روی فرزندان علی(ع) کشید و خود را با کشتن او رو سیاه کرد، فرزندی که به یادگار مانده از حسن فرزند مظلوم پیامبر(ص) بود، مردی که تنهاترین سردار بود و عاقبت فرزندش هم مظلومانه شهید شد.
سربازان شمر در نهایت قساوت بر پیکر قاسم تاختند. حسین وارد میدان شد، یزیدیان که از سایه حسین هم وحشت داشتند پا به فرار گذاشتند.
آمد و سر قاسم را بر سینه گذاشت، تو گویی خورشید واقعه را در سینه پنهان می کرد که داغتر از همیشه می تابید…
چهارشنبه 96/07/05
یكباره دلم گفت كه بنویس كلامی
در وصف بلند مرتبه و شاه مقامی
دستی به روی سینه نهادم ونوشتم
از من به حسین بن علی عرض سلامی