کوچه پس کوچه های شام- قشم
خدایا مراان ده ک مراان به
خدایا مراان ده ک مراان به
هرروز صبح ساعت پنج صبح چشمان پراز خواب صدای ارام بخشی ب گوشم میرسه اماانگار خواب میبینم باردوم باز هم صدامی اید خانمم پاشو نمازت رابخوان وبینی شیطان راب خاک بمال ….شیطان داره تورافریب میده عزیزم انگار وقتی اسم شیطان میشه غیرتی میشم وسریع تراز خواب پامیشم وقتی نماز رامی خونم انگار هرچی انرژی در دنیاست پیش منه وحالا کم کم باید بچه هارااز خواب بیدار کرد ولباس پوشاند واماده مهدکودک کرد ساعت 6:30درب حوزه ایستاده ام باسه تا بچه اماهرچی درمیزنیم کسی باز نمیکند وباسه بچه قدونیم قد حدود چهل دقیقه پشت در خدایاخسته شدم من چقدر باید سختی بکشم ایا امتحان است بالاخره وارد حوزه میشی شکایت های مادرهای بچه های مهد دختر شیطونه گاز میگیره وای خدایا چکار کنم درس بخوانم یااز فرزندانم ک دیگران رااذیت میکنن نگهداری کنم خدایا من عشقم حوزه بود حالا یعنی باید ازحوزه بکشم کنار خدایا شما مرحم دلم باش
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط حميده حيدري بهراسمان در 1396/07/30 ساعت 05:17:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |